من مرغ طوفانم

من مرغ طوفانم

مرد تنهای شب
من مرغ طوفانم

من مرغ طوفانم

مرد تنهای شب

شعر

تو را دل برگـــــزید و کار دل شک برنمی دارد

که این دیوانه هرگز سنگ کوچک برنمی دارد

تو در رویـــــــای پروازی ولی گویا نمی دانی

نـــــخ کوتاه دست از بادبــــــادک برنمی دارد

برای دیــــــــــدن تو آسمان خم می شود اما

برای من کـــــــلاهش را مترسک برنمی دارد

اگر باخنده هایت بشکنی گاهی سکوتش را

اتاقــــــم را صــــــدای جیرجیرک برنمی دارد

بیا بگذار سر بر شانه های خسته ام یــک بار

اگــــر با اشک من پیراهنت لـــک برنمی دارد

ادامه نوشته

مزاح

ﺩﺧﺘﺮ ﺧﺎﻟﻢ ﺍﺯ ﻣﻬﺪﮐﻮﺩﮎ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻣﻴﮕﻪ: ﺷﻌﺮﺑﺮﺍﺕ ﺑﺨﻮﻧﻢ؟
ﻣﻴﮕﻢ :ﺑﺨﻮﻥ ﻋﺰﻳﺰﻡ!
ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻩ: ﺩﺧﺘﺮﺍﻱ ﻻﻟﻪ ﺯﺍﺭ ﺧﻮﺷﮕﻼﺷﻮﻥ, تیغ ﻣﻲﮐﺸﻦ ﺑﻪ ﭘﺮ ﻭ ﭘﺎﻫﺎﺷﻮﻥ, ﺁﺩﻡ ﻣﻴﻤﻴﺮﻩ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ. ﺁﺩﻡ ﻣﻴﻤﻴﺮﻩ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ!
ﻣﻴﮕﻢ : ﺍﻳﻨﻮ ﮐﻲ ﺑﻬﺖ ﻳﺎﺩ ﺩﺍﺩﻩ؟
ﻣﻴﮕﻪ : ﻣﺮﺑﻴﻤﻮﻥ ﻧﻴﻮﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺁﻗﺎﺟﻤﺎﻝ (ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺳﺮﻭﯾﺲ) ﺑﺎﻫﺎﻣﻮﻥ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩ

عکس نوزاد فسقلی

دو نفر به اسم محمود و مسعود باهم رفاقتی دیرینه داشتن، تا جایی که مردم فکر میکردن این دو نفر باهم برادرند. روزی روزگاری مسعود نقشه گنجی رو به محمود نشان داد و با هم تصمیم گرفتن که به دنبال زیر خاکی برن. یک روز محمود و مسعود از خانواده شان خداحافظی کردن و رفتن. محمود نقشه ای در سر داشت که وقتی به گنج دست پیدا کرد مسعود رو از سر راهش برداره و اونو بکشه. بعد از چند روز سختی به گنج رسیدند. و

ادامه نوشته