من مرغ طوفانم

من مرغ طوفانم

مرد تنهای شب
من مرغ طوفانم

من مرغ طوفانم

مرد تنهای شب

دوستت دارم

یادم میاد بچه بودم (شش-هفت ساله). عکسی توی کتابی دیدم. یک نقاشی ساده از دو تا بچه (یک دختر، یک پسر) که داشتند با هم حرف می زدند. دختر به پسر گفته بود: «من ماهی خیلی دوست دارم!» و توی ابر فکر بالای کّله اش ، یک ماهی قرمز داشت توی تُنگ شنا می کرد. بعد پسر گفته بود: «من هم همینطور!» ... و توی کله ی او یک ماهی بود که داشت توی ماهیتابه جلزو ولز میکرد!

عکس کوهستان

تنهایی ام را با کسی قسمت نخواهم کرد…
یکبار قسمت کردم…
چندین برابر شد

ادامه نوشته

پدر و مادرم

مادرم
مهربانیت را مرزی نیست.
یقین دارم قبل از آفرینشت،
فرشته ای بوسیده باشد قلبت را

پدرم
تو از همه جا شروع می شوی
و من هربار بداهه می نوازمت
از هر جای تنت
سبز آبی کبود من
لم بده، رها کن خودت را
آب شو در آغوشم
مثل عطر یاس فراگیرم شو
بگذار یادت بگیرم

عکس نوشته

مادرم تو
سکوت می کنی ...
و من ...فکر میکنم ...بهترین حرف دنیا ... تویی .
وقتی ... بهار می شوی و شکوفه میدهی
وقتی ... باران می شوی و طراوت ... می بخشی
وقتی ... آبهای جاری جویبار ... می شوی و بهترین موسیقی دنیا را ... می نوازی ...
تو ... اصلا ... حرف نداری ...
برای همین است ... که همیشه در سکوت ... خدایی می کنی ...
گاهی که بد و ترش روی ... می شوم
از دست من ... عصبانی هم که ... باشی
صبح ها و شبها را ... در هم ... نمی شکنی
زمستان را ...طولانی تر ... نمی کنی
ماه را ... از زمین ... نمی رانی
از شکوفه های بهاری ... کم نمی کنی !
و به پاییز ... نمی افزایی ...
درختان ... باز هم سیب های شیرین ... هدیه ... میدهند
تو ... بهترینی

ادامه نوشته