مادرم
مهربانیت را مرزی نیست.
یقین دارم قبل از آفرینشت،
فرشته ای بوسیده باشد قلبت را
پدرم
تو از همه جا شروع می شوی
و من هربار بداهه می نوازمت
از هر جای تنت
سبز آبی کبود من
لم بده، رها کن خودت را
آب شو در آغوشم
مثل عطر یاس فراگیرم شو
بگذار یادت بگیرم

مادرم تو
سکوت می کنی ...
و من ...فکر میکنم ...بهترین حرف دنیا ... تویی .
وقتی ... بهار می شوی و شکوفه میدهی
وقتی ... باران می شوی و طراوت ... می بخشی
وقتی ... آبهای جاری جویبار ... می شوی و بهترین موسیقی دنیا را ... می نوازی ...
تو ... اصلا ... حرف نداری ...
برای همین است ... که همیشه در سکوت ... خدایی می کنی ...
گاهی که بد و ترش روی ... می شوم
از دست من ... عصبانی هم که ... باشی
صبح ها و شبها را ... در هم ... نمی شکنی
زمستان را ...طولانی تر ... نمی کنی
ماه را ... از زمین ... نمی رانی
از شکوفه های بهاری ... کم نمی کنی !
و به پاییز ... نمی افزایی ...
درختان ... باز هم سیب های شیرین ... هدیه ... میدهند
تو ... بهترینی